سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رسم عاشقی
نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت... مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت... رو به خدا کرد و گفت: گاهی یادم میرود بودنت را... کاش بیشتر نسیم بوزد... 
قالب وبلاگ

*بسم الله الرحمن الرحیم*
حرفهایی که خدا نگفت(قسمت چهارم)
بنده من سلام ... دلم برای تو تنگ شده است ؛ دیر وقتی است نیامده ای در بزنی دلم برای التماسهایت تنگ شده است عاشق کوچک من ! وقتی که در می زنی و التماس می کنی ، کمی شبیه عاشقها می شوی ولی وقتی در را باز می کنم و حاجتت را می دهم و می روی، شبیه گداها می شوی ! بعضی وقتها حتی یادت می رود تشکر کنی ... بنده من ! ... بنده من ! ... بنده من ! وقتی که می آیی و در می زنی و گریه می کنی فکر می کنم عاشقم شده ای ولی وقتی از روزنه ی در ، تو را نگاه می کنم ، نگاهم به زنبیل تو می افتد . کاش می دانستی چقدر دلم می شکند ... بنده کوچک من ! دلم می خواست برای یک بار هم که شده وقتی در را باز می کنم به من نگاه کنی اما نگاه تو همیشه به دستان من است ... کاش می دانستی چقدر دلم می سوزد بنده غافل من ! دلم برای تو تنگ می شود .
اللهم صل علی محمد و ال محمد

یاعلی

---------------------------------------------------

پی نوشت:سلام دوستای خوبم این روزا تو شرایط خوبی نیستم زندگی خیلی داره سخت میگیره

خیلی محتاج دعاهاتونم...

التماس دعا...


[ یادداشت ثابت - جمعه 92/8/11 ] [ 7:35 عصر ] [ kebriya ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به من در کودکی بارها آموخته اند که همه ی آدمها میمیرند ولی کسی به من هیچگاه نیاموخت که همه ی آدمها زندگی نمیکنند و کسی به من نیاموخت که هر تولدی آغاز هر زندگی نیست همانطوری که هر مرگی پایان هر زندگی نمیباشد...
آخرین مطالب
لینک دوستان
آرشیو مطالب
امکانات وب